- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه حاجتست که گه خشم و گه عتاب کنی؟ کرشمه ای بنما، تا جهان خراب کنی
2 شراب خورده و خنجر کشیده آمده ای که سینه ام بشکافی، دلم کباب کنی
3 چه غم که توبه من بشکنی؟ از آن ترسم که دور من چو رسد توبه از شراب کنی
4 بروز واقعه ما را ز کوی خویش مران چو می رویم چه حاجت که اضطراب کنی؟
5 هلالی، این همه از دست خویش می سوزی که ذره ای و تمنای آفتاب کنی