از چه می داری نگارینا از جهان ملک خاتون غزل 16

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

از چه می داری نگارینا بدین زاری مرا

1 از چه می داری نگارینا بدین زاری مرا کم به هر عمری بخاطر در نمی آری مرا

2 من چو خاک راه گشتم در ره عشقت به جان تا مگر از روی لطف از خاک برداری مرا

3 ز آتش عشقت منم خاکی روا داری که تو بگذری از ما چو باد و زار بگذاری مرا

4 بار عشقت آتشی می افکند در ما چرا می گذاری همچو خاک ره بدین خواری مرا

5 آشنا بیگانه گشتم در وفاداری تو از چه رو آخر ز خود بیگانه می داری مرا

6 حاصل اندر عشق رویت ای صنم دانی که نیست شادی عالم تو را شد رنج و غمخواری مرا

7 بود پندارم که از غم گر مرا کاری فتد آن نگار بی وفا روزی کند یاری مرا

8 کی گمانم بود آخر کان طبیب در من تندرستی خواهد او خود را و بیماری مرا

9 با همه جور و جفا کز تو کشیدم در جهان هم مگر رحمی کنی ضایع بنگذاری مرا

عکس نوشته
کامنت
comment