- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از چه می داری نگارینا بدین زاری مرا کم به هر عمری بخاطر در نمی آری مرا
2 من چو خاک راه گشتم در ره عشقت به جان تا مگر از روی لطف از خاک برداری مرا
3 ز آتش عشقت منم خاکی روا داری که تو بگذری از ما چو باد و زار بگذاری مرا
4 بار عشقت آتشی می افکند در ما چرا می گذاری همچو خاک ره بدین خواری مرا
5 آشنا بیگانه گشتم در وفاداری تو از چه رو آخر ز خود بیگانه می داری مرا
6 حاصل اندر عشق رویت ای صنم دانی که نیست شادی عالم تو را شد رنج و غمخواری مرا
7 بود پندارم که از غم گر مرا کاری فتد آن نگار بی وفا روزی کند یاری مرا
8 کی گمانم بود آخر کان طبیب در من تندرستی خواهد او خود را و بیماری مرا
9 با همه جور و جفا کز تو کشیدم در جهان هم مگر رحمی کنی ضایع بنگذاری مرا