- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو اگر شعر نگویی چه کنی خواجه حکیم بیوسیلت نتوانی که بدرها پویی
2 من اگر شعر نگویم پی کاری گیرم که خلاصی دهد از جاهلی و بدخویی
3 من همه شب ورق زرق فرو میشویم تو همه روز رخ آز به خون میشویی
4 قیمت عمر من و عمر تو یکسان نبود کانچه من جویم از این عمر تو آن کی جویی
5 باد رنگین بدل عمر که در خانه نهند بوی آن میبرم الحق تو همانا اویی
6 ضایع از عمر من آنست که شعری گویم حاصل از عمر تو آنست که شعری گویی