من و فکر تو چه بینم به جمال دگران از جامی غزل 774

من و فکر تو چه بینم به جمال دگران

1 من و فکر تو چه بینم به جمال دگران هم خیال تو مرا به که وصال دگران

2 غیرتم بر تو چنان است که گر دست دهد نگذارم که درآیی به خیال دگران

3 به محالات رقیبان چه نهی سمع قبول حال ما گوش کنی به که محال دگران

4 روز و شب تشنه جگر خاک درت بوسه زنم من که لب تر نکنم ز آب زلال دگران

5 هر چه جز دوست برون می کنم از خلوت دل کی بود در حرم شاه مجال دگران

6 می برد نامه او هدهد و ما دور دریغ که پریدن نتوانیم به بال دگران

7 حال جامی ز غمت زار و تو از سنگدلی می گشایی نظر لطف به حال دگران

عکس نوشته
کامنت
comment