- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فسردگان چه شناسند قدرِ سورِ فلک که عاشق است که نشناسد از قدم تارک
2 به وصف و شرح چه حاجت درین سخن شک نیست در آفتاب کسی را چه اشتباه و چه شک
3 کمالِ عشق نمی دانی و مرا هم نیست سر و دلی که به برهان صفت کنم یک یک
4 به عقل اگرچه شریف است عشق نتوان باخت به نردبان نتوان بر سماک شد ز سمک
5 تو را که عشق به کارست عقل می طلبی شکر مفید نباشد به جایگاهِ نمک
6 چو دردِ عشق بجنبد کدام عقل و خرد چو وصلِ دوست برآید کدام حور و ملک
7 کسی دگر چو نزاری ز عشق واقف نیست که هیچ سنگ نداند عیارِ زر چو محک