متنعمّان چه دانند از حکیم نزاری قهستانی غزل 950

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

متنعمّان چه دانند مشقت فقیران

1 متنعمّان چه دانند مشقت فقیران که چگونه روز باشد شب حبس بر اسیران

2 به زکات حسن رویت نظری بدین گدا کن همه خواجگان نباشند و توانگران و میران

3 به وثاق ما کرم کن نفسی درآ و بنشین که مقام گنج شرط است به کنج های ویران

4 نه فراغتی مهیا و نه راحتی میسر تو چنین ز من گریزان به مه دی وحزیران

5 همه عالم ار بگردند و طلب کنند یاری چو تو پاک باز ناید ز میان بی نظیران

6 مدد حیات باقی به وصال توست جانا چو ثبات لطف شاهان به رعایت وزیران

7 بر آب زندگانی چو بسوختند ما را چه امید حوض کوثر چه ............یران

8 می و چنگ برگرفتیم به طبع و زاهدان را به بهشت باز دادیم چو خانقه به پیران

9 نبود حدیث مستان ز گزند حشو خالی نخورند چون نزاری غم ریش حرف گیران

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر