- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از عاشقان چه گویم و صبر و توانشان خندان بود چو لاله دل خونفشانشان
2 رفتم پی سراغ دل و دیده یافتم در انتهای وادی وحشت نشانشان
3 عشاق را شکست غم از بس رسیده است عقد گهر شده قلم استخوانشان
4 رسیده است به جایی عروج مستی من که گشته درد می ناب گرد هستی من
5 هزار شکر که از فیض خاکساریها رسانده است به معراج پایه پستی من
6 می شود سبز نهال سخن از جوی دهن معنی تازه بود قوت بازوی دهن
7 شکوهٔ روی تو زینت ده لب گشت مرا شد چو گل خون دلم غاره کش روی دهن