دلم از غمش چه گویم که ره از محتشم کاشانی غزل 167

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

دلم از غمش چه گویم که ره نفس ندارد

1 دلم از غمش چه گویم که ره نفس ندارد غم او نمی‌گذارد که نفس نگه ندارد

2 چه ز مزرع امیدم دمد از جفای ترکی که ز ابر التفاتش همه تیغ و تیر بارد

3 تن خویش تا سپردم به سگش ز غیرت آن که خدنگ نیمه‌کش را نفسی نگاه دارد

4 ز نشستنش به مسجد به ره نیاز زاهد شده یک جهت نمازی به دو قبل می‌گذارد

5 تو که داغ تیره روزی نشمرده‌ای چه دانی شب تار محتشم را که ستاره می‌شمارد

عکس نوشته
کامنت
comment