-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟ به چه عذر جان نبخشم به دو چشم شنگ او من؟
2 به کدام دل توانم که تن از غمش رهانم؟ به چه حیله واستانم دل خود ز چنگ او من؟
3 چو خدنگ غمزهٔ او دل و جان و سینه خورده پس ازین دگر چه بازم به سر خدنگ او من؟
4 ز غمش دو دیده خون گشت و ندید رنگ او چشم نچشیده طعم شکر ز دهان تنگ او من
5 دل و دین به باد دادم به امید آنکه یابم خبری ز بوی زلفش، اثری ز رنگ او من
6 چو نهنگ بحر عشقش دو جهان بدم فرو برد به چه حیله جان برآرم ز دم نهنگ او من؟
7 لب او چو شکر آمد، غم عشق او شرنگی بخورم به بوی لعلش، چو شکر شرنگ او من
8 به عتاب گفت: عراقی، سر صلح تو ندارم همه عمر صلح کردم به عتاب و جنگ او من