چه کنم چون ز بخت یاری از جهان ملک خاتون غزل 326

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

چه کنم چون ز بخت یاری نیست

1 چه کنم چون ز بخت یاری نیست با منش رای سازگاری نیست

2 ای دل خسته با فراق توأم چاره جز صبر و سازگاری نیست

3 گرچه زاری به عشق تن در ده کار عاشق به غیر زاری نیست

4 یار ما بی وفا و بدمهر است در دل او وفا و یاری نیست

5 تا کیت میل بر جفا باشد مکن این شرط دوستداری نیست

6 ای عزیزم مکن جفا زین بیش که تحمّل مرا به خواری نیست

7 غم فزودی و ترک ما گفتی آخرت رسم غمگساری نیست

8 گفته ای از برم چرا دوری دوری از دوست اختیاری نیست

9 گرچه جان و جهان به تیغ فراق خسته ای، غیر جان سپاری نیست

عکس نوشته
کامنت
comment