1 از محنت عاشقی به جانم چه کنم؟ دیوانه و رسوای جهانم چه کنم؟
2 صبرست مرا چاره و دانم چه کنم؟ دانم چه کنم چون نتوانم چه کنم؟
1 ملک آفاق به جز دیر مغان این همه نیست مایه عیش به جز رطل گران این همه نیست
2 واعظا این همه از باغ جنان قصه مگوی که من و کوی کسی باغ جنان این همه نیست
1 آن کاکل مشکین که به رخ گشت حجابت آهست مرا کار پی رفع نقابت
2 گنجی است ترا حسن کزو دهر شد آباد لیکن دل دیوانه من گشت خرابت
1 در دلم تیرگی از فرقت مشکینخالیست که ازو هر نفسم آمده مشکل خالیست
2 مرغ دل کش نبود بال به سوی تو پرد چه عجب از غم این دلشده فارغ بالیست