- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن شیخ چه دیده ست که در خانه خزیده با خویشتن آمیخته وز خلق بریده
2 هر تار تعلق که بریده ست ز اغیار چون کرم بریشم همه بر خویش تنیده
3 خود خلق و تمنا کند از خلق رهایی از خلق کسی چون رهد از خود نرهیده
4 یک بار به گردی نرسید از ره مردی زنهار گمانش نبری مرد رسیده
5 از کعبه و از کعبه روان دم زند اما زان قافله بانگ جرسی هم نشنیده
6 از کسب معارف شده مشعوف ز خارف درهای ثمین داده و خر مهره خریده
7 جامی صفت جام می عشق مپرسش کان جام ندیده ست و زان می نچشیده