1 آن یکی عیسی مریم را چه گفت گفت ای طاق ترا خورشید جفت
2 از چه خود را مینسازی خانهٔ گفت آخر من نیم دیوانهٔ
3 هرچه نبود تا ابد همبر مرا آن کجا هرگز بود در خور مرا
4 هرچه آن با تو فرو ناید براه فرق نبود چه گدا آنجا چه شاه
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 لعل گلرنگت شکربار آمدست قسم من زان گل همه خار آمدست
2 گو لبت بر من جهان بفروش ازانک صد جهان جانش خریدار آمدست
1 آن مریدی پیش شیخ نامدار نام حق میگفت بیرون از شمار
2 شیخ اورا گفت ای بس ناتمام نیست حق را در حقیقت هیچ نام
1 تا چشم برندوزی از هرچه در جهان است در چشم دل نیاید چیزی که مغز جان است
2 در عشق درد خود را هرگز کران نبینی زیرا که عشق جانان دریای بیکران است
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **