- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من از دل و دین باختگانم چه توان کرد؟ سودازده زلف بتانم چه توان کرد؟
2 دل بسته فتراک سر زلف سواری ست از چنگ خرد رفته عنانم چه توان کرد؟
3 در صومعه از نعره زنانم چه توان گفت؟ در میکده از دُردکشانم چه توان کرد؟
4 در سلسلهٔ زلف تو ای رهزن دل ها سرحلقهٔ سودا زدگانم چه توان کرد؟
5 گوشی به فغان دل ناشاد نکردی پیشت همه تن گر چه زبانم چه توان کرد؟
6 فرمان تو را هر چه بود می کنم اما من صبر به هجران نتوانم چه توان کرد؟
7 شد قطره به دریای فنا وصل حزین را دی بودم و امروز نه آنم چه توان کرد؟