-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه عیشها دگر اصحاب را کزین سفرست مگر مرا که وجود از حیات بیخبر است
2 نه یار با من و نه دل زهی دو دیدهٔ سخت که با چنین سر و کارم عزیمت سفرست
3 من از جهان و جگرگوشهای و غایب از او وجود با من و دل پیش گوشهٔ جگرست
4 نه حاصلی و نه تکلیفی و نه مصلحتی مرا بگوی که طوق عراق در چه خورست
5 به قهستان درم از دوستان شکایت نیست ولی رقیب حبیبم ز دشمنان بتر است
6 اگر تو قصهٔ ما بشنوی دگر نکنی حدیث لیلی و مجنون که در جهان سمرست
7 چه جان بکندم و خون خوردم و نمیمیرم دروغ نیست که عاشق ز سنگ سختترست
8 معاف دار که با خویشتن نپردازد کسی که خاطر او در پی کسی دگرست
9 به سر نمیشود از شاهدی وگرنه مرا خدای داند کز هرچه در جهان به سرست
10 رقیب گفت نزاری مکن نظر به غرض بپوش دیده که ما را غرض همین نظر است