عجب عجب که ترا یاد دوستان از انوری ابیوردی غزل 110

انوری ابیوردی

آثار انوری ابیوردی

انوری ابیوردی

عجب عجب که ترا یاد دوستان آمد

1 عجب عجب که ترا یاد دوستان آمد درآ درآ که ز تو کار ما به جان آمد

2 مبر مبر خور و خوابم ز داغ هجران بیش مکن مکن که غمت سود و دل زیان آمد

3 چه می‌کنی به چه مشغولی و چه می‌طلبی چه گفتمت چه شنیدی چه در گمان آمد

4 مزن مزن پس از این در دل آتشم که ز تو بیا بیا که بدین خسته دل غمان آمد

5 چنان که بود گمان رهی به بدعهدی به عاقبت همه عهد تو همچنان آمد

6 کرانه کردی از من تو خود ندانستی که دل ز عشق تو یکباره در میان آمد

7 مکن تکبر و بهر خدای راست بگوی که تا حدیث منت هیچ بر زبان آمد

عکس نوشته
کامنت
comment