- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه گرمی است که در سر شراب می سوزد چه آتش است که در دیده خواب می سوزد
2 کسی که برق محبت در او زند آتش ز تاب سایهٔ او آفتاب می سوزد
3 کنون که آتش می جمع شد به آتش حسن مپوش چهره که ناگه نقاب می سوزد
4 مرا چه جرم که آتش فتد به زهد و صلاح که این متاع ز برق شباب می سوزد
5 یکی است آتش و آب حیات در وقتی که گرمی جگر تشنهٔ آب می سوزد
6 ز روی گرم وفا می جهد برقی که در عنان صبوری شتاب می سوزد
7 خدای را بنشانید آتش عرفی که توبه کرد و ز ذوق شراب می سوزد