- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه [دلبری] است که هرگاه ناز می آرد تمام ناشده نازش [نیاز] می آرد
2 بغیر نخوت حج، حاجی بیابانگرد دگر چه تحفه ز راه حجاز می آرد
3 در این سراچهٔ بازیچه، می ندانم کیست که هر زمان ز خودم برده باز می آرد
4 چو در عرق گل رخسار شعله ریز شود چو شمع، جان مرا در گداز می آرد
5 چه عشوه غمزه چه ناز و کرشمه از هر سو جداجدا به دلم ترکتاز می آرد
6 نگاه چشم تو ما را به گفتگو آورد که باده بر سر افشای راز می آرد
7 خیال قامت او چون رسد به یاد، مرا پی کشیدن آه دراز می آرد
8 چه همت است سعیدا به عشق، بالا دست که جغد می برد و شاهباز می آرد