1 چه بحر است آنکه نطقش ساحل آمد ز قعر او چه گوهر حاصل آمد
1 دلیل است ای اخی بر حشر و نشرت چنان کت نشر باشد هست حشرت
2 چه میکاری ببین از خیر و از شر همان خواهی درودن روز محشر
1 چو بهتر در زمانه علم و جانست بدان کین علم جان آخر زمان است
2 ز اول تا به آخر هرچه گفتم چو دُر ناسفته بود اکنون بسُفتم
1 رخ اینجا مظهر حسن خدایی است مراد از خط جناب کبریایی است
2 رخش خطی کشید اندر نکویی که از ما نیست بیرون خوبرویی