- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر لحظه به غمزه دل ریشم چه خراشی چشم از نظرم پوشی و خون از مزه پاشی
2 فرهاد شکایت ز دلی داشت که از سنگ جانا چه شود گر دلی از سنگ تراشی
3 رخت دل و دین پیش بتان گر به بها رفت ای جان فرومایه تو باری چه قماشی
4 هر نیر که بر سینه زدی گو دل و جان هست فارغ ز چه بنشینی و بیگانه چه باشی
5 زاهد چه به چنگ آری ازین شهرت و گلبانگ گیرم که چو بوبکر رهابی شده فاشی
6 کس فهم نکرد از خط لب نقش دهانش مفهوم نشد نکته مبهم به حواشی
7 بشکست کمال از سخنت قدر کمالین چون از گهر و لعل سپاهانی و کاشی