-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 مرا چه غم که مرا سرزنش کنند و ملامت که من معاینه دیدم جمال روز قیامت
2 اگر تو نیز طلب گار آن شوی که ببینی ز بود خود به در آیی کفایت است و کرامت
3 نه در میان بلایی که بر کنار ، پس این جا مکن به هرزه طمع در بلای عشق سلامت
4 امید منقطع از وصل دوست شرط نباشد بر آستان رجا از لوازم است اقامت
5 نثار کردن جان خود ضرورت است و فریضه اگر به موجب شکرانه ور بود به غرامت
6 نزاریا نکنی التفات اگر چه شده ستی میان خلق فضیحت به صد هزار علامت
7 تو را چو غایت مطلوب حاصل است و معین به صرف کردن عمرت در این بلا چه ندامت