-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه غم ز رفتن اینست می کشد اینم که غمزه تو ببازیچه می برد دینم
2 فروغ آینه ام بی چراغ مجلس نیست کجاست سرمه کش دیده خدا بینم
3 امام شهر که مستم ندیده حیران بود بیا بگو بتماشا کنونکه رنگینم
4 زمن فراغت فردوس دور باد که من بساط ما تمیان بر فراغ می چینم
5 ز نور ناصیه من صباح می تابد شبی که دختر رز بود شمع بالینم
6 چکد زهر سرمویم هزار چشمه زهر از آن بچشم دل اهل درد شیرینم
7 هزار غم سرغم کرده ام ولی دردل غم تو ریشه فرو کرد می کشداینم
8 روم بمیکده عرفی که بشکنم توبه مباد محتسب از دل برون کند کینم