1 در دهر چه غم ز بینوایی دارم در کوی تو چون ره گدایی دارم
2 بیگانه شوند گر ز من خلق چه باک چون با سگ کویت آشنایی دارم
1 با حریفان چو نشینی و زنی جامی چند یاد کن یاد ز ناکامی ناکامی چند
2 بی تو احوال مرا در دل شبها داند هر که بی هم چو تویی صبح کند شامی چند
1 کجایی در شب هجران که زاریهای من بینی چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی
2 کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش میدیدی که امشب گریههای زار و زاریهای من بینی
1 گل خواهد کرد از گل ما خاری که شکسته در دل ما
2 از کوی وفا برون نیائیم دامنگیر است منزل ما