چه غم ز حادثه آن را که شد از سلیم تهرانی غزل 902

سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

چه غم ز حادثه آن را که شد شراب زده

1 چه غم ز حادثه آن را که شد شراب زده که برق، دست ندارد به کشت آب زده

2 درین چمن بجز آشفتگی نصیبی نیست مرا که آب چو گل می کند شراب زده

3 چه مقصد است ندانم عبث درین وادی چو گردباد دوم چند اضطراب زده؟

4 مقام عیش شهان است هر کف خاکی برین صحیفه به سر چون تو انتخاب زده

5 نشان پنجه ز رویش نمی رود تا حشر ازان تپانچه که حسنت بر آفتاب زده

6 مپرس حال گل و لاله چون به باغ آمد کزو چو سایه شود سرو آفتاب زده

7 سلیم از ستم چشم مست او یک دم ز گریه بس نکند همچو طفل خواب زده

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر