به دل ز رفتن جانم چه عیش از عرفی شیرازی غزل 146

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

به دل ز رفتن جانم چه عیش هاست، که نیست

1 به دل ز رفتن جانم چه عیش هاست، که نیست نکرده جای غمش صد صفا هاست، که نیست

2 مرا ز چشم تو هر شیوه ای که باید هست همین نهفته نگه های آشناست، که نیست

3 ز فتنه های جمال تو هر که بود رمید کنون رمیده ز حسنت همین حیاست، که نیست

4 دلی که چشم تو بیمارش از کرشمه نکرد به ناز بالش غم تکیه اش سزاست، که نیست

5 نهاد مرهم لطفی به دل که در دو جهان به غیرت از دل چاکم همین وفاست، که نیست

6 پس از ملال در آمد یه سینه، یار و بگفت که نیم جان تو عرفی کجاست، که نیست

عکس نوشته
کامنت
comment