1 حاصل چه از این که صورت خواجه نکوست چون مغز نبیندش خرد در خور پوست
2 گفتند رسیدی بر او گفتم نی لاخل و لاخمر خرد هر که خور اوست
1 فلک با ما سر یاری ندارد بجز میل دلا زاری ندارد
2 ز پهلوی من این گردون بیمهر جز آهنگ جگر خواری ندارد
1 این سعادت بین که باز اندر زمان آمد پدید وین کرامت بین که ناگه در جهان آمد پدید
2 شد فروزان از سپهر سروری ماه دگر وین جهان پیر را بخت جوان آمد پدید
1 زمستان و پیری و بیحاصلی بدینصورت ار کرد باید سفر
2 ببینم بچشم آنچه گوشم شنید که باشد سفر قطعه ئی از سقر
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به