1 چه خوش بودی ایدل درین دیر فانی که کس را بکس آشنائی نبودی
2 و گر بودی آنگه بیاران یکدل فلک را سر بیوفائی نبودی
3 خوشست آشنائی بهم اهل دلرا چه بودی که رسم جدائی نبودی
1 ای بزیر سایه لطفت مدار آفتاب وی ز خط همچو ریحانت غبار آفتاب
2 چون صفای آبرویت سایه برگردون فکند آتش غیرت دمد از چشمه سار آفتاب
1 مظهر نور نخستین ذات پاک مصطفاست مصطفی کو اولین و آخرین انبیاست
2 آنکه هستی بر طفیلش حاصل است افلاک را وین نه من تنها همیگویم بدین گویا خداست
1 ندانم صبغه الله است یا گلگون شرابست این چنین گلگون نباشد می مگر لعل مذابست این
2 ز ابریق ار سوی ساغر روان گردد می روشن ز بهر دیو غم تیری تو پنداری شهابست این