- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با شاه بین چه مرحمتست این که حق نمود دنیاش داده بود کنون دین بر آن فزود
2 دادش کلیم وار ز بیدای شک خلاص نور یقین ز وادی ایمن بمن نمود
3 حالش بدان رسید که ناگه بگوش هوش توبوا الی الله از لب کر و بیان شنود
4 مصحف گشاد و دولت و اقبال بهر فال در خط اول آیت الصلح خیر بود
5 دانست شاه عهد که در کشتزار عمر تخمی که کشت حاصل آن بایدش درود
6 زد آتش محبت خاصان ملک فقر در باطنش زبانه و فی الحال همچو دود
7 بشتافت سوی آنکه بمیدان معرفت از جمله اولیا قصب السبق در ربود
8 یعنی جناب حضرت شیخی که همتش بر فرق فرقد از ره رفعت قدم بسود
9 شیخ از کرم بصیقل نور یقین خویش زنگ شکوک ز آینه رأی شه زدود
10 با آنکه کس نیافت زیان زین مصالحت آمد ز جانبین بسی رنج دل به سود
11 آنکس که سعی کرد درین صلح با صفا جاوید خواهدش همه خلق جهان ستود
12 منبعد عقده ئی که فتد در امور ملک روشن شدست ابن یمین را که زود زود
13 گردد بیمن همت این قطب اولیا یکسر گشاده چون ره صدق و صفا گشود
14 بیدار باد دولت اسلام تا ابد باشد یکی که شرک بیکبارگی غنود