چه شور از آن لب از حکیم نزاری قهستانی غزل 390

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

چه شور از آن لب شیرین که در جهان افتاد

1 چه شور از آن لب شیرین که در جهان افتاد ز قامتت چه قیامت که در زمان افتاد

2 میان ما و شما وعده ی کناری بود تو با کنار شدی فتنه در میان افتاد

3 بسوخت صفحه رویم ز آب گرم سرشک که آتشم ز تو در مغز استخوان افتاد

4 مگر غم تو که یک دم نمی شود غایب به قرعه بر من مسکین ناتوان افتاد

5 به یک کرشمه که کردی ز گوشه برقع هزار بی دل بی چاره در گمان افتاد

6 دریغ نام تو آلوده دهانِ خسان به خاص و عام رسد هر چه در زبان افتاد

7 اگر ز حسن تو آوازه در جهان افکند به اختیار نزاری نبد چنان افتاد

8 سوال کرد و به من گفت دوستی که بگو تویی که بویِ عبیر ِتو در جهان افتاد

عکس نوشته
کامنت
comment