- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه شور از آن لب شیرین که در جهان افتاد ز قامتت چه قیامت که در زمان افتاد
2 میان ما و شما وعده ی کناری بود تو با کنار شدی فتنه در میان افتاد
3 بسوخت صفحه رویم ز آب گرم سرشک که آتشم ز تو در مغز استخوان افتاد
4 مگر غم تو که یک دم نمی شود غایب به قرعه بر من مسکین ناتوان افتاد
5 به یک کرشمه که کردی ز گوشه برقع هزار بی دل بی چاره در گمان افتاد
6 دریغ نام تو آلوده دهانِ خسان به خاص و عام رسد هر چه در زبان افتاد
7 اگر ز حسن تو آوازه در جهان افکند به اختیار نزاری نبد چنان افتاد
8 سوال کرد و به من گفت دوستی که بگو تویی که بویِ عبیر ِتو در جهان افتاد