- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه شور است این که بر گرد سر مخمور میگردد که جان کندن به تلخی در مذاقم شور میگردد
2 تو را کاکل به گرد سر چرا پیچیده میدانی خیال خودپرستی بر سر مغرور میگردد
3 نمیدانم چه خوی است این بت وحشیمزاجم را که من نزدیکتر چو میشوم او دور میگردد
4 منه سر زیر پای دار دنیا زینهار ای دل که در این دار هرگز کی سری منصور میگردد
5 دلا ساغر بکش غم از شکست خود مخور هرگز که از یک جام این ویرانهها معمور میگردد
6 خیال روزگار دون مرا در وجد میآرد که چون بر پای دار آید سری منصور میگردد
7 جوانی چون به عصیان شد به پیری ناتوان باشد که مه از شبرویها صبحدم بینور میگردد
8 ز بس در کوی جانان دور باش شرم میباشد دلم هردم روان میگردد و از دور میگردد
9 نباشد عقل را راهی سعیدا در دل روشن چو موسی گاهگاهی بر سر این طور میگردد