-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه شور افتاده در دلها ز شیرین لعل خندانش دریغا خضر ما شرمنده گردد ز آب حیوانش
2 نه از رنگ تو رنگی داشت نه از بوی تو بوئی ز غیرت چاک زد هر سو ز صد جا، گل گریبانش
3 چو آن بلبل که در بستان ز سنبل آشیان دارد دل آشفتهام جمعی است در زلف پریشانش
4 چو موسی گر زدود شعلهای در پیچ و تاب افتد همیشه داردم در پیچ و تاب آن زلف پیچانش
5 مشو چندین بلند از خاک قصر خود تماشا کن که قیصر رفت بر باد فنا بر قصر و ایوانش
6 رضیسان سرخ دارم از طپانچه روی خود ترسم که رنگ لاغری از کشتنم سازد پشیمانش