چه پیمان است و بدعهدی از آشفتهٔ شیرازی غزل 1208

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

چه پیمان است و بدعهدی که ای پیمان شکن داری

1 چه پیمان است و بدعهدی که ای پیمان شکن داری که در هر خانه جا یکشب چو شمع انجمن داری

2 زبدعهدی بعهدت نه منم غلطان بخاک و خون که چون من صد هزاران عاشق خونین کفن داری

3 در بیت الحزن بگشوده یعقوب از پس عمری صبا بوئی مگر از یوسف گلپیرهن داری

4 ببالا و رخ و زلفش ببین و شرم دار آخر الا ای باغبان گر سنبل و سرو و سمن داری

5 مکان لیلی اندر نجد و در وجدند اصحابش عبث مجنون تو جا پیوسته در ربع و دمن داری

6 بغمزه خون مردم ریزی و وز خنده جان بخشی چه اعجاز است و سحر است اینکه در چشم و دهن داری

7 گر از پر سوختن پروانه داری شکوه ای امشب که جانت شد بر جانان چه پروائی زتن داری

8 اگر چه بی مکانستی و برتر از گمانستی سراغت کرده ام مأوا بقلب ممتحن داری

9 دم از هستی مزن آشفته تا روزی بخوانندت کجا بارت دهد جانان که لاف از ما و من داری

10 علی وجه الله مطلق علی عین الله مطلق بگو برهانی ای منکر اگر در این سخن داری

11 سزد گر حوری و غلمان پی خدمت ببخشندت که تو داغ غلامی از حسین و از حسن داری

عکس نوشته
کامنت
comment