1 این چه بلبل که چو گوش کند آوازش غنچه طوطی صفت آید زپی پروازش
2 نقش او بسته صورتگر و بازش نکشد با نیاز آمده ام تا کشم از جان بازش
3 عکس ساقی بدرون داشت نهان باده ناب وه که ای جام بلورین کند افشا رازش
4 بگدائی در میکده سازد درویش که سلاطین دو عالم بکنند اعزازش
5 زخمه بر پرده عشاق زن ایمطرب عشق که زآهنگ دگر شور گرفته سازش
6 دل سودازده آن مرغ که پرواز گرفت نه چنان رفته که بینند دگر ره بازش
7 یوسف مصری اگر بندگی عشق نکرد که نودی بعزیزی زجهان ممتازش
8 دل آشفته ززلفت گذرد چون بپرد صعوه ای را که گرفتست بچنگل بازش
9 تا کی این سبحه و آن دفتر آلوده بزرق سعی کن در قدم پیر مغان اندازش
10 پیر میخانه وحدت علی آن مخزن عشق که بجز عقل نخستین نبود انبازش
11 ای خوشا طوس و خوش آن روضه جنت تمثال وقت آنست که آنجا بری ای شیرازش
دیدگاهها **