چه شبست یارب امشب که از جهان ملک خاتون غزل 185

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

چه شبست یارب امشب که خروس صبح لالست

1 چه شبست یارب امشب که خروس صبح لالست که مرا ز درد هجرانش ز جان خود ملالست

2 دل از انتظار صبحم بگرفت در شب تار مگر اختر سعادت ز فراق در وبالست

3 شب تار روشنم شد ز صباح روی جانان دل خسته خرّمی کن که ز پرتو جمالست

4 رخ او مه دو هفته قد او چو سرو رسته به کنار آب حیوان و دو ابرویش هلالست

5 سر زلف او گرفتم شب دوش و خوش بخفتم دل من به خواب می گفت که این هم از خیالست

6 دل خسته فکر باطل برو و ز سر بدر کن شب وصل یار خواهی؟ چه تصوّر محالست

7 همه چیز را کمالی ز زوال نیست ممکن غم عشق روی جانان و کمال بی زوالست

8 چه کنم چو مرغ جانم ز غم فراق باری به هوای وصل جانان ز جفا شکسته بالست

9 به دل جهان نه اکنون غم روی تست محکم به دو چشم دوست عمری که اسیر زلف و خالست

عکس نوشته
کامنت
comment