عجب که بی تو شبی عاشقان از آشفتهٔ شیرازی غزل 326

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

عجب که بی تو شبی عاشقان بیاسایند

1 عجب که بی تو شبی عاشقان بیاسایند که طالبان حرم ره شبانه پیمایند

2 مبارزان جهان گرچه سخت بازویند به پیش پنجه آهن زعهده برنایند

3 نشان عاشق شیدا چه پرسی آن باشد که در میانه شهرش بخلق بنمایند

4 کبوتران حرم سایرند و ما ثابت که عاشقان تو مرغان رشته برپایند

5 بچشم و غمزه خوبان چه خاصیت دادند که دل زآهن و فولاد و سنگ بربایند

6 بس است ناخن مخضوب مهوشان بگواه چه حاجتست که دستم بخون بیالایند

7 زما بغیر جهالت بعمر سر نزده مگر بهمت پیران بما ببخشایند

8 گر از حرم سوی دیرم همی بری آیم مرید صادق آن میکند که فرمایند

9 باین امید برآیند ماه و خور زسپهر که رخ بخاک در آستان تو سایند

10 بعهد لیلی و مجنون کمال نیست اگر ‏ زحسن و عشق من و تو بر او بیفزایند

11 به بسته اند در خیر زاهدان در شهر در سرای مغانرا مگر که بگشایند

12 بخاک درگه حیدر گریز آشفته که نوح و آدم در سایه اش بیاسایند

عکس نوشته
کامنت
comment