1 زر بسیار چه حاجت که کنی صرف بر آنک خانقاهی بگچ و سنگ بعیوق بری
2 زر که بر خشت و گلت صرف شود ساده دلا شرم دار از خرد خود که ز خیرش شمری
3 سفره گردان کن اگر نام نکو میطلبی که باین نام ز اعیان جهان در گذری
1 فرخنده باد مقدم عید خجسته فر بر روزگار دولت دارای بحر و بر
2 فرمانده بسیط زمین سرور زمان سلطان وجیه دولت و دین شاه دادگر
1 این سعادت بین که باز اهل خراسان یافتند وین کرامت بین که از تأیید یزدان یافتند
2 بودشان از آتش محنت جگرها تافته چون خضر در ظلمت غم آب حیوان یافتند
1 منت ایزد را که دیگر باره بی هیچ انقلاب بر سر اهل خراسان سایه گسترد آفتاب
2 تا ابد نتوان ادای شکر این کردن که باز مسند عزت مشرف شد بشاه کامیاب