1 زر بسیار چه حاجت که کنی صرف بر آنک خانقاهی بگچ و سنگ بعیوق بری
2 زر که بر خشت و گلت صرف شود ساده دلا شرم دار از خرد خود که ز خیرش شمری
3 سفره گردان کن اگر نام نکو میطلبی که باین نام ز اعیان جهان در گذری
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 عید آمد ای نگار بده جام خوشگوار کز جام خوشگوار شود کار چون نگار
2 بگذشت ماه روزه غنیمت شمار عید زیرا که هست نوبت این نیز برگذار
1 یا رب این باغ ارم یا شادیاخ خرم است یا رب اصطرخ است این یا چشمه سار زمزم است
2 عکس شاخ یاسمین بر آب اصطرخش ببین راست گوئی اطلسی نیکو بگوهر معلم است
1 مقتدای اهل عالم چون گذشت از مصطفا ابن عم مصطفی را دان علی مرتضا
2 آن علی اسم و مسمی کز علو مرتبت اوج گردون با جنابش ارض باشد با سما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به