چه لطف بود که شیرین شمایل من کرد از جامی غزل 152

چه لطف بود که شیرین شمایل من کرد

1 چه لطف بود که شیرین شمایل من کرد که شب نزول کرامت به منزل من کرد

2 دعای اهل صفا کرده حرز بازوی خویش نشست و ساعد سیمین حمایل من کرد

3 نهاد بر دل من دست و راحت از هر سو ز دستیاری او روی با دل من کرد

4 هزارمشکلم از درد عشق در دل بود به یک دو نکته لبش حل مشکل من کرد

5 چو شمع محفل من شد رخش چو پروانه همای سدره نشین طوف محفل من کرد

6 مرا به رندی و مستی که طعنه زد زاهد نه طعنه بود که شرح فضایل من کرد

7 شدم قتیل چو جامی و بهره مند مباد ز عمر هر که نه تحسین قاتل من کرد

عکس نوشته
کامنت
comment