چه زنم لاف که اوصاف تو از آشفتهٔ شیرازی غزل 736

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

چه زنم لاف که اوصاف تو را میدانم

1 چه زنم لاف که اوصاف تو را میدانم منکه اندر صفت هستی خود حیرانم

2 هر چه در دفتر رخسار بتان مینگرم رقم قدرت و طغرای تو را میخوانم

3 لیلی اندر حی و مجنون به بیابان طلب یار در خانه و من بیهده سرگردانم

4 لب تو چشمه نوش و من مسکین عطشان گر اجابت کندم آتش دل بنشانم

5 گفتیم تا تو در آتش نروی ننشینم من در آتش بنشینم که تو را بنشانم

6 رفت ان گلبن نوخیز چو از طرف چمن گو بتاراج برد باد خزان بستانم

7 هر چه از دست تو آید بنهم بر سر چشم سپر از دیده کنم گر بزنی پیکانم

8 اگر از دادن جان دست دهد جانانم نیستم عاشق اگر بیم بود از جانم

9 پیر کنعان من و تو یوسف مصری بمثل ترک دیدار پسر جان پدر نتوانم

10 کاروان رفت و بجا نیست زلیلی اثری من چو مجنون بسر نقش قدم میمانم

11 هست تا داغ غلامی علی زیب جبین باشد آزاده گی آشفته زاین و آنم

عکس نوشته
کامنت
comment