- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه زنم لاف که اوصاف تو را میدانم منکه اندر صفت هستی خود حیرانم
2 هر چه در دفتر رخسار بتان مینگرم رقم قدرت و طغرای تو را میخوانم
3 لیلی اندر حی و مجنون به بیابان طلب یار در خانه و من بیهده سرگردانم
4 لب تو چشمه نوش و من مسکین عطشان گر اجابت کندم آتش دل بنشانم
5 گفتیم تا تو در آتش نروی ننشینم من در آتش بنشینم که تو را بنشانم
6 رفت ان گلبن نوخیز چو از طرف چمن گو بتاراج برد باد خزان بستانم
7 هر چه از دست تو آید بنهم بر سر چشم سپر از دیده کنم گر بزنی پیکانم
8 اگر از دادن جان دست دهد جانانم نیستم عاشق اگر بیم بود از جانم
9 پیر کنعان من و تو یوسف مصری بمثل ترک دیدار پسر جان پدر نتوانم
10 کاروان رفت و بجا نیست زلیلی اثری من چو مجنون بسر نقش قدم میمانم
11 هست تا داغ غلامی علی زیب جبین باشد آزاده گی آشفته زاین و آنم