-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 چه خجسته صبحدمی کزان گل نورسم خبری رسد ز شمیم جعد معنبرش به مشام جان اثری رسد
2 نزنم دمی به هوای او که مرا ز خوان عطای او نه حواله المی شود نه نواله جگری رسد
3 به زلال وصل خود ز دلم بنشان حرارت شوق را که مباد از آتش آه من به تو آفت شرری رسد
4 به خدنگ های جفای تو چه بلا خوشم که هنوز ازان ز دلم نکرده یکی گذر ز قفای آن دگری رسد
5 همه را همیشه را نظاره تو میسر است خوشا کسی که گهی ز چشم عنایت تو به دولت نظری رسد
6 نکشم قدم ز راه طلب من بیدل ار چه بود عجب که به دست مفلس بینوا چو تو قیمتی گهری رسد
7 شب جامی از ظلمات هجر تو تیره شد چه شود اگر ز فروغ صبح وصالت این شب تیره را سحری رسد