1 آتش زده ایم اختران را افروخته شمع خاوران را
2 پرورده، در آستین مژگان اشکم، دریای بی کران را
3 از محشر داغ سینهٔ من بیم است ستاره منکران را
1 محبّت خون گرمی بخشد این گلبن مثالان را به فرقم گستراند، سایهٔ نازک نهالان را
2 در این محفل که ربط آشنایی نسبتی خواهد به آن موی میان، الفت بود نازک خیالان را
1 دل شاد را جمع، ساغر نماید دف عیش را جام، چنبر نماید
2 نبیند به فصل خزان رنگ زردی گل ار صرف می خردهٔ زر نماید
1 آن طایر قدسم که چکد خون ز صفیرم با درد و غم عشق سرشتند خمیرم
2 مرغان اولی الاجنحه گردند خروشان چون بال گشاید ز سر سدره صفیرم