1 آتش زده ایم اختران را افروخته شمع خاوران را
2 پرورده، در آستین مژگان اشکم، دریای بی کران را
3 از محشر داغ سینهٔ من بیم است ستاره منکران را
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 قول و عمل زشت و نکو گرچه قضا کرد امّا نتوان گفت چرا گفت و چرا کرد
2 الماسم اگر بر جگر افشاند، عطا بود خون دل اگر در قدحم کرد به جا کرد
1 هرگز نرسد رشحهٔ کامی به لب ما گردون کر و لال است زبان طلب ما
2 ما همره بختیم و تو همسایه خورشید ساکن نتوان کرد به کافور، تب ما
1 چون شست غمزهٔ تو گشاد کمان دهد صیدافکنی خدنگ قضا را نشان دهد
2 شهد از حدیث تلخ تو شیرین دهان برد لب گر دهد خدا، لب شکرفشان دهد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به