دیده از جلوه بتان بستیم از جامی غزل 330

جامی

جامی

جامی

دیده از جلوه بتان بستیم

1 دیده از جلوه بتان بستیم در ببستیم و از بلا رستیم

2 بود دامی ز زلفشان هر موی به سلامت ز دامشان جستیم

3 چون نیامد به دست دامنشان پا به دامن کشیده بنشستیم

4 نقد زاهد جواهر سبحه ست ما ازین نقدها تهیدستیم

5 بوی می داد خاک میخانه سالها شد ز بوی آن مستیم

6 بین کرامت که چون به شیشه می توبه همچو سنگ بشکستیم

7 گفته ای مست کیستی جامی مست عشقیم هرکجا هستیم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر