سحر خروش کنان بر درت گذر از کمال خجندی غزل 743

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

سحر خروش کنان بر درت گذر کردیم

1 سحر خروش کنان بر درت گذر کردیم ز حال خود سگ کوی ترا خبر کردیم

2 میان ما و سگانت خصومتی گر بود بر آستان نو دوشینه سر به سر کردیم

3 رخی که بود برابر به خاک ره ما را ز کیمیای غمت کار او چو زر کردیم

4 اگرچه شمع به روی تو خیرگیها کرد به بینی که بر سر جمعش چه گونه بر کردیم

5 زمشک دردسر افزاید و ز زلف تو ما به بینی که بر سر جمعش چه گونه بر کردیم عجبتر آنکه مداوای دردسر کردیم

6 شب فراق ز دست غمت شکایت خویش به آه صبحدم و ناله سحر کردیم

7 اگر کمال به زلف تو کرد قصه دراز بیا که ما به دهان تو مختصر کردیم

عکس نوشته
کامنت
comment