- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سحر خروش کنان بر درت گذر کردیم ز حال خود سگ کوی ترا خبر کردیم
2 میان ما و سگانت خصومتی گر بود بر آستان نو دوشینه سر به سر کردیم
3 رخی که بود برابر به خاک ره ما را ز کیمیای غمت کار او چو زر کردیم
4 اگرچه شمع به روی تو خیرگیها کرد به بینی که بر سر جمعش چه گونه بر کردیم
5 زمشک دردسر افزاید و ز زلف تو ما به بینی که بر سر جمعش چه گونه بر کردیم عجبتر آنکه مداوای دردسر کردیم
6 شب فراق ز دست غمت شکایت خویش به آه صبحدم و ناله سحر کردیم
7 اگر کمال به زلف تو کرد قصه دراز بیا که ما به دهان تو مختصر کردیم