- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زنگ دویی ز آینه دل زدودهایم تا حسن جانفزای تو با تو نمودهایم
2 همچو کلیم تا که به طور دل آمدیم انی اناالله از همه عالم شنودهایم
3 در گلشن وصال چو شاهان به عیش و ناز دایم حریف شاهد و پیمانه بودهایم
4 بگذار ای رقیب مرا با جفای دوست ما یار خود به جور و وفا آزمودهایم
5 گفتم که عشق ما به تو هردم فزون چراست گفتا از آنکه ما به ملاحت فزودهایم
6 گفتم به دیر و کعبه چرا روی کردهاند گفتا از آنکه ما همه جا رو نمودهایم
7 گفتم که پیر میکده این در چه بسته؟ گفتا اسیریا که درآ در گشودهایم