- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اوصاف تو کردیم همه ورد زبان را بر مهر تو کردیم سراسر دل و جان را
2 از دیده مرا آب روانست ز مهرت هم در سر مهر تو کنم روح و روان را
3 گر وی نظری افکند از مهر به حالم چون ذرّه به عیوق رساند دو جهان را
4 دانی سر و جان در ره عشقت که فدا کرد؟ آن کس که نترسید چنین سود و زیان را
5 راهیست خطرناک درین بادیه رفتن لیکن خطری نیست درین راهروان را
6 آنست که دل بردن ما پیش تو سهلست اینست که دلداده پسندد همه آن را
7 آوخ که بمردیم درین درد و کسی نیست کز لطف دوایی کند این درد نهان را
8 گر بگذرد از روی تلطّف بر ما دوست در دیده کنم جای چنان سرو روان را
9 هرکس که دو ابروی تو با غمزه ی خون ریز بیند بکند جان سپر آن تیر و کمان را
10 انگشت تحیر بگزم چون که ببینم از قدرت معبود جهان ماه رخان را