گم کرده ایم راه برون شد ازین رباط از جامی غزل 515

گم کرده ایم راه برون شد ازین رباط

1 گم کرده ایم راه برون شد ازین رباط ای رهنمای گمشدگان اهدناالصراط

2 صد دام در ره است به هر گام عشق را خوشوقت رهروی که نهد پا به احتیاط

3 چون در نیاید از در صدق و صفا کسی بر روی خلق بسته ام ابواب اختلاط

4 کی خواجه سر کشد به فلک ز ارتفاع قدر گر بگذرد به خاطرش امکان انحطاط

5 منصوبه خلاصی خود ساز پیش ازان کز دستبرد خصم شود خالی این بساط

6 دانی چرا نشاط جهان خنده آورد یعنی که جای خنده بود در جهان نشاط

7 باشد مقام عزت و دهشت بساط عشق جامی بر این بساط منه پای انبساط

عکس نوشته
کامنت
comment