- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا رخت دل اندر سر زلف تو نهادیم بر رخ ز غم عشق تو خونابه گشادیم
2 در کار تو جان را به جفا نیست گرفتیم در راه تو رخ را به وفاراست نهادیم
3 در آرزوی روی تو از دست برفتیم واندر طلب وصل تو از پای فتادیم
4 چون فتنهٔ دیدار تو گشتیم به ناکام در بندگی روی تو اقرار بدادیم
5 تا بستهٔ بند اجل خویش نگردیم از بند غم عشق تو آزاد مبادیم
6 نینی به اجل هم نرهیم از غم عشقت با عشق تو زادیم