1 ما را بچه جرم از نظر انداخته باز ما سوخته و تو بخان ساخته باز
2 صد شب بمن آورده بروز وز تکبر روز دگرم دیدم و نشناخته باز
3 گر داعیة سوختن جان منت نیست چون شمع وجودم ز چه بگداخته باز
4 با ابروی تو دیده نهانی نظری باخت دل گفت نظر کن که چه کج باخته باز
5 ای آمده در حلقه عشاق سواره بر لشکر مغلوب چرا تاخته باز
6 از دوده درونها شه من نیک بیندیش کز آتش دلها علم افراخته باز
7 گر صید تو شد زود کمال این عجبی نیست بر مرغ برانداخته انداخته باز