- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما به رنجوری و مهجوری و دوری ساختیم بزم وصل دوست را با دیگران پرداختیم
2 نقد قلب ما نشد رایج به بازار وفا تا چو زر در بوته غم صد رهش نگداختیم
3 قامت ما چنگ شد و اندر سماع اهل درد جز به مضراب غمت این چنگ را ننواختیم
4 هر دم آلاید به خون جای خیالت را سرشک گر چه صد بارش بدین جرم از نظر انداختیم
5 کوس دولت را به کوی نیک نامان زن که ما بر سر بازار رسوایی علم افراختیم
6 تا به شطرنج نظر با آن دو رخ بردیم دست در نخستین دست نقد دین و دل درباختیم
7 جامی از سلک سگانت دور می ریزد سرشک کای دریغا قدر یاران کهن نشناختیم