1 گه وسمه بر ابروی سیاه اندازی گه زلف بر آن روی چو ماه اندازی
2 اینها همه از چه؟ تا به بازی دل من خوش بر زنخ آوری، به چاه اندازی
1 هر کرا با تو نه پیوندی و پیمانی هست نتوان گفت که در قالب او جانی هست
2 باز جستیم و نشد روشن ازین چار کتاب آیت این نمک و لطف که در شانی هست
1 حسن خود عرضه کن، ای ماه پسندیده صفات تا شود دیدهٔ ما روشن از آثار صفات
2 لب لعل و دهن تنگ و خط سبز تو برد در جهان آب رخ معدن و حیوان و نبات
1 پرده بر انداخت ز رخ یار نهان گشتهٔ ما نوبت اقبال برد بخت جوان گشتهٔ ما
2 تن همه جان گشت چو او باز به دل کرد نظر باخته شد در نظری آن تن جان گشتهٔ ما