1 ما خس و خار از ره خوبان به دامن میکشیم منت تیغ شهادت را به گردن میکشیم
2 از تهیدستی، چو خواهد خرقهٔ ما بخیهای رشتهٔ تسبیح چون عیسی به سوزن میکشیم
3 محتسب را نیست راه حرف در بازار ما شیشه با سنگ و ترازوی فلاخن میکشیم
4 ما در خلوت به روی اهل عالم بستهایم انتظار آفتاب از راه روزن میکشیم
5 گوی را از چابکی خواهد ز میدان برد خصم وقت تنگ است و همین ما تنگ توسن میکشیم
6 از فلک روزی گرفتن آن قدرها کار نیست ما چراغ لالهایم، از سنگ روغن میکشیم
7 گل نباشد، میرسد خود بوی گل ما را سلیم خویش را در سایهٔ دیوار گلشن میکشیم